English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3988 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
boot out <idiom> U اخراج کردن ،کسی را مجبوربه ترک یا رفتن کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
out U اخراج کردن اخراج شدن
out- U اخراج کردن اخراج شدن
outed U اخراج کردن اخراج شدن
banish U اخراج بلد کردن دور کردن
throw out <idiom> U اخراج کردن،مجبور به ترک کردن
To dismiss (discharge) someone. U کسی رابیرون کردن ( اخراج کردن )
run out <idiom> U به زور بیرون کردن ،اخراج کردن
banishing U اخراج بلد کردن دور کردن
banished U اخراج بلد کردن دور کردن
banishes U اخراج بلد کردن دور کردن
swaps U اخراج کردن
swopped U اخراج کردن
swopping U اخراج کردن
evictions U اخراج کردن
eviction U اخراج کردن
ousts U اخراج کردن
ousting U اخراج کردن
ousted U اخراج کردن
oust U اخراج کردن
swops U اخراج کردن
out with U اخراج کردن
send down U اخراج کردن
to expel [from] U اخراج کردن [از]
expel U اخراج کردن
expelled U اخراج کردن
expelling U اخراج کردن
expels U اخراج کردن
cast out U اخراج کردن
swap U اخراج کردن
exorcise U اخراج کردن
dis- U اخراج کردن
cans U اخراج کردن
can U اخراج کردن
canning U اخراج کردن
swapped U اخراج کردن
pussyfoot U دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
sacked U اخراج کردن یاشدن
rusticate U با اخراج تنبیه کردن
sacks U اخراج کردن یاشدن
sack U اخراج کردن یاشدن
goose step U رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
evacuate U اخراج خارج کردن یا شدن
evacuates U اخراج خارج کردن یا شدن
evacuated U اخراج خارج کردن یا شدن
evacuating U اخراج خارج کردن یا شدن
disbar U سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
extract U گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
extracted U گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
extracts U گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
discharges U اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
discharge U اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
pay off U با دادن مزد کامل اخراج کردن
extracting U گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
to discharge someone without honor [from the army] U اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
To quibble and equivocate. U پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
red card U علامت اخراج اخراج بازیگر
slant U کج رفتن کج کردن
slants U کج رفتن کج کردن
slanted U کج رفتن کج کردن
undesireable discharge U اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
mopping up U پاک کردن رفتن
to start [for] U شروع کردن رفتن [به]
to take a walk U گردش کردن یا رفتن
walked U گردش کردن پیاده رفتن
walks U گردش کردن پیاده رفتن
walk U گردش کردن پیاده رفتن
get a wiggle on <idiom> U عجله کردن با شتاب رفتن
cabbages U کش رفتن رشد پیدا کردن
cabbage U کش رفتن رشد پیدا کردن
get off U روانه کردن عقب رفتن از
get on U پیش رفتن کار کردن
to go on U جلوتر رفتن سلوک کردن
ducked U زیر اب رفتن غوض کردن
duckings U زیر اب رفتن غوض کردن
duck U زیر اب رفتن غوض کردن
to push off U شروع کردن بیرون رفتن
to go along U همراه رفتن همراهی کردن
put off U تاخیر کردن طفره رفتن
ducks U زیر اب رفتن غوض کردن
set on U پیش رفتن حمله کردن
pierce U رخنه کردن فرو رفتن
pierces U رخنه کردن فرو رفتن
dishonorable discharge U اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
bypasses U از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypassed U از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
drift U بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
bypassing U از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypass U از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
fluctuated U نوسان کردن بالا وپایین رفتن
drifts U بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
wastes U بی نیرو و قوت کردن ازبین رفتن
drifted U بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
drifting U بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
nose dive U ناگهان شیرجه رفتن یا تنزل کردن
fluctuate U نوسان کردن بالا وپایین رفتن
to go places U گردش کردن [رفتن به جاهای دیدنی]
fluctuates U نوسان کردن بالا وپایین رفتن
waste U بی نیرو و قوت کردن ازبین رفتن
march U نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
marched U نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
marches U نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
marching U نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
canvassing U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
tramps U باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
tramped U باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
tramp U باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
to go to U ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to go away U ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
canvass U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassed U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
sinuating U حرکت کردن به طور قیقاجی قیقاج رفتن
canvasses U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
seesaw U بالا وپایین رفتن الله کلنگ کردن
to abscond [from] <idiom> U ناگهان ترک کردن [در رفتن ] [اصطلاح مجازی]
lead the way <idiom> U جلو رفتن ونشان دادن مسیر،راهنماییی کردن
To quicken ones pace . U قدمهای خود را سریع تر کردن ( تندتر راه رفتن )
turn out <idiom> U بیرون کردنکسی ،کسی را مجبور به ترک یا رفتن کردن
to go on a picnic U بگردش دسته جمعی رفتن درسوردانگی شرکت کردن
to go catting [to look for sexual partners] <idiom> U رفتن برای دختر بلند کردن [اصطلاح روزمره]
extend U وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extending U وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extends U وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
to go one better U برکسی پیش دستی کردن روی دست کسی رفتن
pace lap U دور پیست را باهم رفتن برای گرم کردن ماشین در اغازمسابقه
to keep pace with something <idiom> U با چیزی برابر راه رفتن [یاد گرفتن] [تغییر کردن] [اصطلاح]
to jink [colloquial] [British English] U در دویدن [راه رفتن] [رانندگی کردن] ناگهان مسیر را تغییر دادن
to walk the chalk U بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
increases U صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increase U صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increased U صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
embarks U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
weight belt U کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
paced U با قدم اهسته رفتن قدم رو کردن
pace U با قدم اهسته رفتن قدم رو کردن
paces U با قدم اهسته رفتن قدم رو کردن
sags U یک بر شدن کوتاه و بلند شدن از باد رانده شدن تنزل کردن ته رفتن
sag U یک بر شدن کوتاه و بلند شدن از باد رانده شدن تنزل کردن ته رفتن
sagged U یک بر شدن کوتاه و بلند شدن از باد رانده شدن تنزل کردن ته رفتن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
machines U ماشین کردن با ماشین رفتن
machined U ماشین کردن با ماشین رفتن
machine U ماشین کردن با ماشین رفتن
you have no option but to go U چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
rustication U اخراج
foul out U اخراج
ejection U اخراج
disqualify U اخراج
ouster U اخراج
disqualified U اخراج
exclusion U اخراج
deportation U اخراج
disqualifies U اخراج
disqualifying U اخراج
extrusion U اخراج
deporting U اخراج
lay off U اخراج
firing U اخراج
banishment U اخراج
eviction U اخراج
out lawry U اخراج
the boot U اخراج
evacuation U اخراج
expulsion U اخراج
excomminucation U اخراج
expulsions U اخراج
deport U اخراج
deported U اخراج
deports U اخراج
deposal U اخراج
dislodgement U اخراج
dismissal U اخراج
evictions U اخراج
dismissals U اخراج
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1لطفا بیاین دنبالمون
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com